پورياپوريا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

دلبندم پوريا

روز جهاني كودك

روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. آموختن زبان کودکانه نيز قدم بعدي است. اميدوارم كه همه بچه هاي اين خاك هميشه سالم و خوش باشن و بزرگ هم كه شدن كودكي شون رو از ياد نبرن ... خوب اومدم بگم كه مهد به پوريا حسابي ساخته من اگه وقت كنم روزي 2 بار و گرنه يه بار به پوريا سر مي زنم ..خدا رو شكر زياد روزهاي اول گريه نكرد و امروز خودش رفت بغل پرستارش ...خوب من خيالم راحت شد  ...
19 مهر 1390

پورياومهدكودك

سلام  قراره از شنبه پوريا رو ببرم مهد كودك نزديك محل كارم ..از محل كارم تا مهد كودك 5 دقيقه راهه...مي تونم روزي 2 تا 3 بار بهش سر بزنم و بهش شير بدم ....پرستاري كه قبلا پوريا رو نگه مي داشت خيلي پررو شده بود حسابي داره اذيتمون مي كنه ...ديگه خوشم نمياد پوريا رو بذارم پيشش ....به هر حال مهد يه خوبي داره و پرستار يه خوبي ..هر چي فكر كردم ديدم مهد براي من و پوريا خيلي بهتره ..ديگه توكل كردم به خدا ... بايد با دكترش هم مشورت كنم كه اگه لازم باشه براش واكسن آنفولانزا تجويز كنه ..
16 مهر 1390

بقيه عكس ها

پوريا داره با مامانش دالي بازي مي كنه  دالي مامان اينجا هم به جاي بازي داره تلفن رو مي كوبه      اينجا هم پسرم غذا مي خوره (سوپ) البته به هيچ عنوان يه جا بند نيست اينجا هم تلاش براي بالا رفتن از پشتي و بعد ....خودتون ببينيد       از آخر هم  پشتي رو انداخت روش  ...
11 مهر 1390

و اما بعد

سلام سلام  من اومدم با يه خبر خوش اونم اينكه پرستار قبلي پوريا قبول كرده  دوباره نگهش داره ..و ديگه هم اينكه الان پوريا 4 تا دندون درآورده و حالشم خوبه خدارو شكر .. اين مدت هم شيطون بلا شده هر روز بيشتر از ديروز. آهان يه مدتي هست عكس نذاشتم امروز يه چندتا مي زارم . پسري نگو يه دسته گل اين هم مراحل تميز كردن توسط پوريا يه بار ديگه پارگ ترافيك  پوريا در خواب ...
10 مهر 1390

دندانهاي بالاي پوريا

پوريا مدتي شده 2 تا دندون خوشكل از فك بالاش زده بيرون عين دو تا مرواريد.... از روزي كه اين دو تا دندون دراومدن حسابي مريض شده ...خيلي ضعيف شده ...دكترش گفته از همينه ..اما من خيلي نگرانشم ....در ضمن پرستار قبلي پوريا رو عوض كردم و الان پرستار جديد داره اين يكي دو روز اصلابا اين خانمه آروم نميشه و يه ريز گريه مي كنه ...موندم چيكار كنم ...شايد استعفا بدم از كارم به خاطر پسرم..... اين مدت كه نت.نستم بيام علتش اين بوده ...دلم خيلي براي پوريا مي سوزه ..توي خونه فقط دوست داره كه بغلم باشه و اگه بخوام كاري بكنم دنبالم گريه مي كنه .... ...
6 مهر 1390
1